چند روز قبل در پاتوق خلافکاران، چند زن تبهکار دور هم جمع شده بودند و مواد مخدر مصرف میکردند. آنها شروع کردند به خاطرهگویی و برای خودنمایی، از خلافهایی که مرتکب شده بودند تعریف کردند. یکی از آنها زنی بود به نام ملیحه که میگفت از چند وقت قبل با همدستی مردی جوان بهصورت سریالی به خانهها دستبرد میزنند و طلا و جواهر سرقت میکنند.
او با افتخار میگفت که در جریان سرقتهایشان چنان حرفهای عمل میکردند که ردی از خودشان بهجا نمیگذاشتند.
ملیحه در ادامه، ماجرای سرقت از یک خانه ویلایی را تعریف کرد و گفت که وقتی او و همدستش وارد خانه شدند، با صاحبخانه که مردی سالخورده بود مواجه شده بودند. آنها پیرمرد را با خوراندن آبمیوه مسموم بیهوش کردند و بعد همه طلاها و دلارهایی را که در خانهاش بود، سرقت کردند.
آن شب در پاتوق خلافکاران زنی به نام مینا هم حضور داشت. او یک جیببر حرفهای بود که با حضور در مکانهای شلوغ اقدام به سرقت از طعمههایش میکرد و پلیس هنوز موفق به دستگیری وی نشده بود.
چند روزی از ماجرای آن شب گذشته بود تا اینکه مأموران پلیس مچ مینا را هنگام جیببری گرفتند و وی را دستگیر کردند.
او به اداره پلیس منتقل شد و در بازجوییها به سرقتهای سریالی اعتراف کرد و گفت: در اتوبوس، مترو و اماکن شلوغ پرسه میزدم و به محض شناسایی سوژه به او نزدیک میشدم. گاهی ناچار میشدم برای سرگرم کردن سوژه با او صحبت کنم و بعد در فرصتی مناسب جیب او را خالی میکردم. مینا پس از اقرار به سرقتهای سریالی روانه بازداشتگاه شد، اما در آنجا دختری را دید که مدام گریه میکرد. مینا به او نزدیک شد تا علت بازداشتش را بپرسد. دختر جوان میگفت به عنوان مظنون در پرونده سرقت دستگیر شده، اما بیگناه است و نقشی در سرقت ندارد.
این دختر تعریف کرد که به تازگی برای تامین مخارج زندگی در خانه پیرمردی پولدار مشغول بهکار شده بود، اما مدتی قبل دزدان به آنجا دستبرد زده و پس از بیهوش کردن پیرمرد با آبمیوه مسموم همه اموال قیمتی او را سرقت کرده بودند.پس از این سرقت، از آنجا که وی به تازگی کارش را در خانه پیرمرد شروع کرده بود، شاکی به او مظنون شده و با شکایت از وی باعث شده که او بازداشت شود.
دختر جوان قسم میخورد که بیگناه است و مینا که به یاد حرفهای دوستش ملیحه در پاتوق خلافکاران افتاده بود، از او نشانی خانه پیرمرد را پرسید و مطمئن شد که ماجرای سرقت از خانه پیرمرد همان ماجرایی بود که دوستش ملیحه در پاتوق خلافکاران تعریف کرده بود.
فردای آن شب مینا تصمیم گرفت حقایق را بازگو و سارقان اصلی را لو بدهد. او وقتی مقابل افسر پلیس قرار گرفت، گفت: دختری که به اتهام سرقت بازداشت شده، بیگناه است و نقشی در سرقت ندارد. من دزدان اصلی را میشناسم؛ زنی معتاد و سابقهدار به نام ملیحه که پیش از این بارها به اتهام سرقت دستگیر و زندانی شده است. او که زنی 36ساله است چند ماه قبل از زندان آزاد شد و پس از آن سرقتهایش را با همدستی مرد موردعلاقهاش از سر گرفت.
وی ادامه داد: ملیحه چند شب قبل در پاتوقمان، برایم تعریف کرد که با همدستی مرد مورعلاقهاش به خانهها دستبرد میزند و یکی از سرقتهای آنها سرقت از خانه همان پیرمردی است که دختر جوان به خاطرش دستگیر شده است. با اظهارات مینا و اطلاعاتی که او در اختیار پلیس قرار داد، مأموران وارد عمل شدند و توانستند زن و مرد سارق را دستگیر کنند. این در حالی بود که با اثبات بیگناهی دختر جوان، وی آزاد شده بود.
زن و مرد سارق پس از دستگیری در بازجوییها به سرقتهای سریالی که یکی از آنها ورود به خانه پیرمرد پولدار و بیهوش کردن او و سرقت اموالش بود، اقرار کردند و تحقیقات در اینباره ادامه دارد.